چرا هوش هیجانی (EQ) توی محیط کار و سئو مهمه؟

هوش هیجانی چیه؟ هوش هیجانی که بهش EQ هم میگن، یعنی اینکه ما چطور با احساسات خودمون کنار بیایم و احساسات بقیه رو هم بفهمیم.

هوش هیجانی هم توی زندگی کاری و هم زندگی شخصی‌مون خیلی مهمه. کمک می‌کنه دعواها و درگیری‌ها رو حل کنیم، همدلی نشون بدیم و از بقیه حمایت کنیم. این کارا هم باعث میشه رابطه‌هامون با آدم‌ها قوی‌تر بشه.

هوش هیجانی همچنین کمک می‌کنه انتقاد رو آروم قبول کنیم و جواب انتقاد رو با آرومی بدیم، و اینکه راحت بتونیم «نه» بگیم. اینا مهارت‌های خیلی مهمی هستن که توی محیط کار بهشون احتیاج داریم.

اما خب، اینا چه ربطی به سئو داره؟

ما تو کارمون با آدم‌های مختلف از فرهنگ‌ها و بک‌گراندهای متفاوت کار می‌کنیم، اونم به صورت دورکاری و توی تایم‌زون‌های مختلف. واسه همین، رسیدن به هدف‌هایی که این آدم‌ها (که ذینفع‌های مختلفی هم هستن) تعیین می‌کنن، ممکنه سخت باشه.

توی سئو، معمولا با رشته‌های مختلف مثل طراح‌ها و برنامه‌نویس‌ها هم باید کار کنیم. هر کدوم از این تیم‌ها شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) متفاوتی دارن و این وسط مذاکره خیلی مهمه.

اینکه بتونیم بقیه رو درک کنیم و درست باهاشون ارتباط برقرار کنیم، خیلی مهمه تا همه‌مون بتونیم برای یه هدف مشترک تلاش کنیم.

هوش هیجانی کمک می‌کنه بهتر با همدیگه حرف بزنیم و کار کنیم.

اصلا بلد بودن اینکه «نه» بگیم هم توی سئو خیلی مهمه، چون بعضی وقتا ممکنه شما تنها متخصص سئو توی یه شرکت باشید و همه ازتون انتظار داشته باشن همه‌کارای سئو رو انجام بدید.

ممکنه بقیه فکر کنن شما باید پشتیبانی فنی انجام بدید، محتوا بنویسید، استراتژی بچینید و متخصص GA4 هم باشید. خب اینا واقع‌بینانه نیست و باعث میشه حسابی کلافه بشید و نتونید به شاخص‌های کلیدی عملکرد خودتون برسید.

هوش هیجانی چیه دقیقا؟

EQ یا همون هوش هیجانی، روشی که ما احساسات خودمون رو مدیریت می‌کنیم و احساسات بقیه رو درک می‌کنیم. اول بار این اصطلاح رو دو تا روانشناس به اسم‌های پیتر سالوی و جان دی مایر در سال 1990 ابداع کردن.

هوش هیجانی یعنی:

«توانایی درک، استفاده و مدیریت احساسات خودتون به روش‌های مثبت برای کم کردن استرس، ارتباط موثر، همدلی با دیگران، غلبه بر چالش‌ها و حل و فصل درگیری‌ها.»

بخش‌های اصلی هوش هیجانی اینا هستن:

  • درک احساسات.
  • استدلال با احساسات.
  • فهمیدن احساسات.
  • مدیریت احساسات.

دنیل گلمن یه انقلابی تو طرز فکرمون راجع به هوش به پا کرد. اون اولین کسی بود که این ایده رو مطرح کرد که هوش هیجانی از IQ مهم‌تره.

قبل از اینکه کتاب «هوش هیجانی: چرا می‌تواند مهم‌تر از IQ باشد» اون منتشر بشه، همیشه IQ مهم‌تر دیده می‌شد.

این کتاب در سال 1995 چاپ شد و یه سال و نیم جزو پرفروش‌ترین کتاب‌ها بود و به 40 زبون مختلف هم ترجمه شده.

5 عنصر اصلی برای هوش هیجانی

این عناصر عبارتند از:

  • خودآگاهی.
  • خودتنظیمی.
  • انگیزه.
  • همدلی.
  • مهارت‌های اجتماعی.

خودآگاهی

خودآگاهی یعنی شناخت و درک احساسات خودمون و اینکه بدونیم این احساسات چه تاثیری روی خودمون و آدم‌های دور و برمون می‌ذاره.

یعنی اینکه آدم نقاط قوت و ضعف خودش رو بشناسه. وقتی یه نفر می‌تونه احساسات خودش رو تشخیص بده و درک کنه، می‌تونه احساسات بقیه رو هم بفهمه.

اگه بخوایم این رو توی سئو به کار ببریم، باید بتونیم جاهایی از سئو که توش واردیم رو بشناسیم و جاهایی که نیاز به کمک داریم رو هم تشخیص بدیم.

مثلا، اگه یه مدیر سئو، سئوی فنی رو خوب بلد نباشه و قبول نکنه که به کمک نیاز داره، ممکنه وقتی با تیم توسعه صحبت می‌کنه، حالت تدافعی‌تری بگیره.

در عوض، باید از تیم توسعه بخواد که مشکلات فنی رو به زبون ساده توضیح بدن، و بعد خودش از اونا یاد بگیره.

اگه این کار رو نکنه، ممکنه رابطه‌اش با تیم توسعه خراب بشه و اعمال تغییرات فنی زمان بیشتری ببره.

خودتنظیمی

خودتنظیمی یعنی کنترل کردن رفتار و احساسات خودمون. یعنی یه مکث کوچیک بین حس کردن یه چیزی و انجام دادن یه کار.

یعنی وقت بذاریم، فکر کنیم، یه برنامه بریزیم، صبور باشیم و بعد عمل کنیم. معمولا بچه‌ها توی این کار مشکل دارن، اما خب خیلی از بزرگسال‌ها هم متاسفانه همینطورن.

انگیزه

انگیزه یعنی اینکه آدم بتونه خودش به خودش انگیزه بده و منتظر تشویق یا جایزه از طرف بقیه نباشه.

آدمایی که انگیزه بالایی دارن، می‌تونن روی رسیدن به یه حس رضایت درونی تمرکز کنن و معمولا نسبت به کسایی که دائم دنبال تعریف و تمجید و تایید هستن، متعهدتر و هدفمندترن.

توی محیط کار ممکنه یه سری از اعضای تیم فقط وقتی انگیزه داشته باشن که مدیرشون از کارشون تعریف کنه. اگه تیم‌های مختلفی دارن روی یه پروژه با هم کار می‌کنن و شاخص‌های کلیدی عملکرد پروژه با شاخص‌هایی که مدیرشون براشون تعیین کرده هماهنگ نباشه، ممکنه کمتر تمایل داشته باشن که روی اون کار وقت بذارن.

آگاه بودن از وجود اینجور آدم‌ها توی تیم کمک می‌کنه این مشکلات رو حل کنیم و شاخص‌های کلیدی عملکرد مشترکی پیدا کنیم که همه با رغبت برای رسیدن بهش تلاش کنن.

همدلی

همدلی یعنی شنونده خوبی بودن و سریع قضاوت نکردن.

آدم‌های همدل کمتر خودمحور هستن. اونا می‌تونن احساسات بقیه رو تشخیص بدن و درک کنن و قبل از اینکه توی موقعیت‌های اجتماعی واکنشی نشون بدن، به اون احساسات فکر کنن.

همدلی همچنین به آدم کمک می‌کنه پویایی‌هایی که روی روابط (هم شخصی و هم کاری) تاثیر می‌ذارن رو بفهمه.

همدلی یکی از مهم‌ترین مهارت‌های رهبریه.

وقتی دارید یه تیم رو تشکیل می‌دید و اداره می‌کنید، مخصوصا توی سئو که شغل‌های مختلفی مثل برنامه‌نویس، تولیدکننده محتوا، متخصص سئو و طراح UX وجود داره، خیلی مهمه که توی جلسه‌های رودررو وقت بذارید و با کارمنداتون راجع به حس و حالشون سر کار صحبت کنید.

اینکه آیا احساس می‌کنن ارزشمند هستن، حس می‌کنن به حرفاشون گوش داده میشه، از آپدیت‌های جدید گوگل گیج شدن یا نه، آیا به اندازه کافی حمایت میشن یا نه؟ همدلی توی استخدام کردن آدم‌ها هم خیلی مهمه، مخصوصا وقتی دارید از راه دور استخدام می‌کنید و می‌خواید یه تیم دورکار تشکیل بدید.

مهارت‌های اجتماعی

آدمایی که مهارت‌های اجتماعی بالایی دارن، راحت‌تر با بقیه همکاری می‌کنن و معمولا رهبرهای خوبی میشن.

اونا می‌تونن احساسات بقیه رو از طریق درک احساسی مدیریت کنن و از این توانایی برای ایجاد صمیمیت و ارتباط با دیگران استفاده کنن.

اونا شنونده‌های فعالی هستن و به زبان بدن هم توجه می‌کنن.

مدل هوش هیجانی (EI)

دنیل این 5 تا عنصر بالا رو به 12 شایستگی ضروری تقسیم می‌کنه.

مدل هوش هیجانی (EI) دنیل گلمن رو پایین می‌بینید. دوره‌های آموزشی اون کمک می‌کنن آدم‌ها خودشون رو بهتر کنن، رهبرهای بهتری بشن و تیم‌های پربازده بسازن.

چرا هوش هیجانی مهمه؟

دلایل خیلی زیادی وجود داره:

  • طبق یه نظرسنجی که CareerBuilder انجام داده، 71% از کارفرماها میگن هوش هیجانی رو به IQ ترجیح میدن.
  • هوش هیجانی هم سلامت جسمی و هم سلامت روانی آدم‌ها رو بهتر می‌کنه و عملکرد تحصیلی و تجاری رو هم بالا می‌بره.
  • بار-آن (Bar-On) سال 1997 گفت آدمایی که هوش هیجانی بالاتری دارن، توی زندگی بهتر از کسایی عمل می‌کنن که هوش هیجانی پایین‌تری دارن.
  • هوش هیجانی بخش جدایی‌ناپذیر شکل‌گیری و توسعه روابط انسانیه. شاته و همکاراش (Schutte et al.) سال 2001 یه سری تحقیقات انجام دادن تا اهمیت و تاثیرش رو نشون بدن.

دلیل‌های دیگه برای اهمیت هوش هیجانی اینه که روی سلامت جسمی و روانی هم تاثیر می‌ذاره.

سلامت جسمی

استرس زیاد باعث افزایش فشار خون میشه و این به سیستم ایمنی بدن آسیب می‌زنه. این میتونه باعث بشه بدن ضعیف بشه و آدم بیشتر سرما بخوره.

آسیب دیدن سیستم ایمنی بدن میتونه خطر حمله قلبی رو هم بالا ببره و استرس هم میتونه توی ناباروری نقش داشته باشه. استرس همچنین روند پیر شدن رو سرعت می‌ده و روی سلامت روان هم تاثیر می‌ذاره.

سلامت روان

کنترل نشدن احساسات و استرس می‌تونه به سلامت روان آسیب بزنه. این موضوع خودش منجر به اضطراب و افسردگی میشه.

یعنی یه آدم نمی‌تونه روابط قوی‌ای با بقیه شکل بده، و این موضوع هم به نوبه خود باعث تنهایی و انزوا میشه که برای سلامت روان خوب نیست.

چرا هوش هیجانی برای سئو مهمه؟

وقتی دارید تلاش می‌کنید برای یه برند بازاریابی کنید، باید با ناشرین محتوا ارتباط بگیرید. باهاشون تماس می‌گیرید، راجع به برندتون باهاشون حرف می‌زنید و رابطه می‌سازید.

هوش هیجانی بخش مهمی از ایجاد رابطه است و آدما دوست دارن با کسایی کار کنن که ازشون خوششون میاد.

همدلی یعنی خودت رو جای طرف مقابل بذاری. وقتی توی سئو می‌خواید به مدیران ارشد (C-Suite) چیزی بفروشید تا تاییدشون رو بگیرید، خیلی‌هاشون ممکنه اصلا سئو رو نفهمند و فقط دنبال این باشن که رقم درآمد رو بدونن.

واسه همین، مهمه که شاخص‌های کلیدی عملکرد هیئت مدیره رو بفهمید، داده‌هایی که می‌خوان رو نشونشون بدید و براشون توضیح بدید که سئو چطور روی سود و زیانشون تاثیر می‌ذاره.

بدون هوش هیجانی، نمی‌فهمید که هیئت مدیره دنبال چی میگرده و ممکنه نتونید تاییدشون رو برای پروژه‌های مهم سئو بگیرید.

فرق بین هوش هیجانی پایین و بالا

شده تا حالا دقت کنید که بعضی رئیس‌ها (یا همکارا) وقتی یه کاری رو دقیقا همونطوری که اونا میخواستن انجام ندادید، سریع از کوره در میرن؟ یا شاید اگه خیلی خلاصه جوابشون رو ندید، ناراحت میشن؟

خب، این آدما هنوز یاد نگرفتن که احساسات خودشون رو کنترل کنن.

در ادامه یه مقایسه میبینید که تفاوت اصلی بین کسایی که هوش هیجانی پایین و بالا دارن رو نشون میده:

کسایی که هوش هیجانی پایین دارن:

  • زود ناراحت میشن.
  • واکنش‌های احساسی شدید نشون میدن (احساساتشون روشون غلبه میکنه).
  • به حرف بقیه گوش نمیدن.
  • بقیه رو واسه مشکلات خودشون مقصر میدونن.
  • بی‌ملاحظه رفتار می‌کنن.
  • احساس می‌کنن بقیه درکشون نمی‌کنن.
  • توی برقراری روابط طولانی‌مدت مشکل دارن (دوستای نزدیک کمی دارن).
  • توی ابراز وجود مشکل دارن.

کسایی که هوش هیجانی بالا دارن:

  • حتی توی موقعیت‌های پراسترس هم آروم و خونسرد میمونن.
  • میتونن با آدمای سخت با تدبیر برخورد کنن.
  • می‌بخشن و فراموش می‌کنن (کینه به دل نمی‌گیرن).
  • میتونن بقیه رو برای رسیدن به یه هدف مشترک ترغیب کنن (حتی اگه رهبر نباشن).
  • هم‌تیمی‌های فوق‌العاده‌ای هستن (همه دوست دارن باهاشون کار کنن).
  • ارتباط بین احساساتشون و رفتارشون رو می‌فهمن.
  • به بقیه کمک می‌کنن.

هوش هیجانی خودتون رو تست کنید

خیلی مهمه که آدم هوش هیجانی خودشو بشناسه، بعد از اون تازه می‌تونیم خودآگاه بشیم و روش کار کنیم.

وقتی از احساسات خودمون آگاه بشیم، می‌تونیم کم‌کم بقیه رو هم درک کنیم و توی موقعیت‌های کاری و اجتماعی واکنش‌های بهتری نشون بدیم.

هوش هیجانی یه ارتباط مثبتی با موفقیت داره، هم فردی و هم تیمی (مثلا توی محیط کار).

این سایت‌ها تست‌های هوش هیجانی رایگان ارائه میدن:

نمونه های ایرانی:

این مطلب نمی‌تونه خیلی وارد جزئیات انواع مختلف تست‌ها بشه.

اما، به این سایت مراجعه کنید، یه لیست از تست‌های پولی داره اگه دوست داشته باشید بیشتر راجع به هوش هیجانی یاد بگیرید.

من خیلی توصیه می‌کنم که همه‌ی تیم‌های سئو از کارمنداشون بخوان که تست هوش هیجانی بدن و بعد بعضی از یافته‌ها و اکتشافات حاصل از تست رو توی یه جلسه تیمی با هم به اشتراک بذارن.

توی جلسه‌های رودررو، نتیجه‌ها رو فقط اگه راحت بودید به اشتراک بذارید و بعد سعی کنید برنامه توسعه فردی خودتون رو با این نتایج هماهنگ کنید.

چطور هوش هیجانی خودمون رو بهتر کنیم؟

اینا چند تا راه برای بهتر کردن هوش هیجانیه، البته دقت کنید که من روانشناس نیستم. اینا نکته‌هایی هستن که از خوندن و تجربه‌هام یاد گرفتم و باهاتون به اشتراک میذارم.

خودآگاهی و خودکنترلی

خیلی مهمه که از حس و حال و احساسات خودمون آگاه باشیم. وقتی آدم اینا رو درک کنه، میتونه تو بقیه هم تشخیصشون بده.

به خودتون گوش بدید. وقتی توی یه موقعیت پراسترس قرار می‌گیرید، چه احساسی دارید؟ معمولا چه واکنشی نشون می‌دید؟ چطور می‌تونستید واکنش بهتری نشون بدید؟

ما بعضی وقتا انقدر سرمون شلوغه که وقت نمی‌کنیم بشینیم یه گوشه و به خودمون گوش بدیم و حواسمون به حس و حالمون باشه.

یه راه خوب برای فهمیدن احساساتتون اینه که یه دفترچه خاطرات داشته باشید و هر روز احساساتتون رو توش بنویسید.

همدلی

برای بهتر کردن هوش هیجانی‌تون، سعی کنید خودتون رو جای بقیه بذارید. به این فکر کنید که بقیه چه احساسی دارن (دقت کنید که این با ترحم فرق داره).

مخصوصا اگه رهبر تیم هستید، بگردید ببینید تیمتون چه مشکلات اساسی‌ای داره و راجع به هدف‌هاشون ازشون سوال کنید.

با گرفتن فیدبک 180 درجه و حرف زدن‌های عمیق‌تر با همکارای کلیدی‌تون، نه فقط همون «هفته‌ات چطور بود؟» ساده، بفهمید که چطور با بقیه ارتباط برقرار می‌کنید.

مثلا، اگه رهبر یا مدیر یه تیم هستید، سوال‌های فکری و تحریک‌آمیز بپرسید، مثل:

«هفته چطور بود؟ میدونم آپدیت‌های مهمی توی سئو داشتیم و مشتری‌ها سوال‌های زیادی داشتن. بیا دوشنبه بشینیم برای جلسه مشتری آماده شیم.»

این کار نشون میده که شما واقعا به کارمنداتون اهمیت میدید و می‌خواید بهشون توی کارشون کمک کنید.

ذهن‌آگاهی

ذهن‌آگاهی رو با تمرکز کامل روی لحظه حال تمرین کنید – نه عکس گرفتن و توییت کردن یا پست گذاشتن تو شبکه‌های اجتماعی. از لحظه لذت ببرید.

به گذشته یا آینده فکر نکنید و نگران این نباشید که چی میشه یا چی نمیشه. بعضی آدما مدیتیشن و تکنیک‌های تنفسی رو تمرین می‌کنن.

اگه همه اینا براتون زیادیه، خیلی توصیه می‌کنم دفعه بعد که سر کار بودید، با گوش دادن فعال شروع کنید:

نکته‌های گوش دادن فعال:

  • دقت کنید توی یه مکالمه چقدر حرف می‌زنید در مقابل بقیه.
  • به چیزایی که گفته نمیشن گوش بدید – این نکته مخصوصا توی جلسه‌های تیمی و مشتری خیلی مهمه.
  • وقتی طرف مقابل داره حرف می‌زنه، حضور ذهن داشته باشید؛ مکالمه یه گفتگوی دوطرفه‌اس.
  • وسط حرف بقیه نپرید که نظر خودتون رو بگید – بذارید حرفشون تموم بشه یا سوالشون رو کامل بپرسن.
  • به لحن صدا و احساسات گوش بدید، زبان بدن طرف مقابل چطوره؟ مثلا، واکنش مشتری به گزارش نتایج سه ماهه توی جلسه چیه؟
  • آیا با پرسیدن سوال‌های عمیق‌تر، دارید عزت نفس طرف مقابل رو بالا می‌برید؟ آیا حرف‌های طرف مقابل رو تایید می‌کنید؟
  • حاضر و آماده‌اید؟ یا فقط می‌خواید برنامه‌های خودتون رو پیش ببرید؟
  • یا فقط ساکت نشستید منتظر باشید جلسه تموم شه؟

توی احساسات خودتون غرق نشید؛ ازشون آگاه باشید، بعد کنترلشون کنید و مدیریتشون کنید.

بهتر با بقیه ارتباط برقرار کنید، سعی کنید دیدگاه‌هاشون رو بفهمید و همکار بهتری باشید.

این کار کمک می‌کنه روابط طولانی‌مدتی هم توی محیط کار و هم توی زندگی شخصیتون بسازید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *