
۵ نیروی پنهان سازمانی که سئوی شرکت شما را تضعیف میکنند
چالش اصلی در سئوی سازمانی (Enterprise SEO) الگوریتمها نیستن؛ بلکه نقصهای ساختاری در مالکیت، سیستم پاداش و انگیزهها و رهبری هستن.
اگه مقالههای «از یک آیتم هزینهای به یک اهرم قدرت» یا «مالک واقعی عملکرد وب کیست؟» رو خونده باشید، میدونید که من همیشه گفتم شکستهای سئوی سازمانی بهندرت به خاطر بیکفایتی یا کمکاریه. قواعد بازی مشخصه. تیمها توانمندن و فرصتها بینظیر. با این حال، نتایج اغلب متوقف میشن یا به اون چیزی که انتظار میره نمیرسن.
چرا؟
چون مشکل اصلی فقط فنی نیست، بلکه سازمانیه. وبسایت ممکنه مدرن باشه، محتوا تازه باشه و تیم سئو ماهر باشه. اما زیر این پوسته، نیروهای پنهانی دارن بیسروصدا عملکرد رو تضعیف میکنن: جنگهای قدرت سیاسی بین دپارتمانها، فرایندهای کاری قدیمی، عدم همسویی شاخصهای کلیدی عملکرد (KPI) و مالکیت جزیرهای.
اینها باگهای سیستم نیستن؛ بلکه جزئی از ویژگیهای عملکرد خیلی از سازمانها هستن. تا زمانی که با این مسائل روبهرو نشیم، هیچ مقدار از ترفندهای تاکتیکی سئو یا این همه طرحهای بهینهسازی با هوش مصنوعی که هر روز با یه اسم جدید از راه میرسن، نمیتونن نتایج استراتژیک به همراه داشته باشن.
توی صدها پروژهی بررسی عملکرد سئوی سازمانی که داشتم، به این نتیجه رسیدم که این پنج عامل، بزرگترین موانع پیشرفت سئو هستن، نه خطاهای خزش (Crawl Errors) یا کمبود محتوا.
مانع اول: سیلوهای ساختاری و تصور غلط مالکیت توزیعشده
خیلی از شرکتهای بزرگ خودشون رو متقاعد کردن که «مالکیت توزیعشده» یه رویکرد مدرن و قدرتبخشه. اما وقتی همه مالک وبسایت باشن، در عمل هیچکس مسئول نتایج نیست. تیم محصول مالک تجربه کاربری (UX) هست. تیم برندینگ مالک پیامرسانیه. تیم IT مالک سیستم مدیریت محتوا (CMS) هست. تیم سئو دقیقا مالک چیه؟
نتیجه این وضعیت، تصمیمگیریهای پراکنده و اولویتبندیهای واکنشیه. بهینهسازی تبدیل میشه به یه چرخهی بیپایان از ثبت تیکت و مصالحه کردن. مشکلات بزرگ هم از قلم میفتن، چون هیچ فرد مشخصی وظیفه نداره که این نقاط رو به هم وصل کنه.
توی مقالهی «مالک واقعی عملکرد وب کیست؟»، من خطرات این مدل رو توضیح دادم و جایگزینش رو هم معرفی کردم: مسئولیتپذیری دیجیتال متمرکز با اختیارات روشن برای هماهنگ کردن ذینفعان و پیشبرد عملکرد.
مانع دوم: عدم همسویی انگیزهها و تلهی KPI
بیشتر تیمها در سازمانهای بزرگ، انگیزهای برای اهمیت دادن به عملکرد جستجوی ارگانیک ندارن. عملکرد توسعهدهندهها با سرعت تحویل کار سنجیده میشه. تیم محتوا بر اساس لحن برند قضاوت میشه. تیم تبلیغات پولی دنبال بازگشت هزینه تبلیغات (ROAS) هست.
این همون تلهی کلاسیک KPI هست: وقتی هر تیمی برای معیارهای موفقیت خودش بهینهسازی میکنه، هیچکس مسئول نتایج کلی کسبوکار نیست. نتیجه؟ همکاری متوقف میشه، اولویتها از هم دور میشن و فرصتهای بزرگی مثل سئو نادیده گرفته میشن. نه به این دلیل که تیمها تلاش نمیکنن، بلکه چون سیستم اونها رو به جهتهای مختلفی میکشونه.
این وضعیت هزینههای فرصت هنگفتی ایجاد میکنه. حتی وقتی تیمها *میخوان* با هم همکاری کنن، KPIهاشون اونها رو به مسیرهای متفاوتی هدایت میکنه. بدون اهداف و دیدگاه مشترک، سئو به جای اینکه یک عامل رشد باشه، به یک گلوگاه تبدیل میشه.
مانع سوم: سنگاندازیهای سیاسی و جنگ قدرت بین دپارتمانها
فرض کنید تیم سئو یک مشکل فنی پیدا میکنه که به خزشپذیری (Crawlability) سایت ضربه میزنه. یه تیکت ثبت میکنن. هیچ اتفاقی نمیفته. چرا؟
چون تیم فنی یه لیست کارهای دیگه و یه رئیس دیگه داره.
تیم سئو اغلب در این میون گیر میکنه و اولویت، بودجه یا قدرت سیاسی لازم برای پیش بردن تغییرات رو نداره. تصمیمات از فیلتر لایههای مدیریتی رد میشن که قلمرو خودشون رو به نتایج کلی ترجیح میدن.
این یه مسئلهی شخصی نیست، بلکه ساختاریه. اما سرعت پیشرفت رو از بین میبره.
ما به حمایت مدیران ارشد نیاز داریم. کسی که عملکرد دیجیتال رو یک وظیفهی بینبخشی ببینه که مستقیماً روی درآمد شرکت تأثیر میذاره، نه یه کار جانبی برای تیم مارکتینگ.
مانع چهارم: مقاومت در برابر تغییر در لباس فرایند
چند بار این جمله رو شنیدید: «ما کارها رو اینطوری انجام نمیدیم»؟
این جمله شبیه یه فراینده، اما در واقع ترسه. ترس از تغییر، ترس از مسئولیتپذیری، ترس از اشتباه کردن.
اینرسی یا لختی سازمانی یه واقعیت انکارناپذیره. برندهای بزرگ و جاافتاده اغلب به فرایندهای کاریای میچسبن که برای یه دورهی دیگه بهینه شده بودن – مثل چاپ، رویدادها و روابط عمومی به سبک سنتی. ماهیت تکرارشونده و سریع سئو با این چرخهها در تضاده و این اصطکاک، سرعت همه چیز رو کم میکنه.
اگه شش هفته طول میکشه تا یه محتوا منتشر بشه و دو ماه برای بهروزرسانی یه قالب زمان لازمه، شما و گوگل در یک زمین بازی نمیکنید.
مانع پنجم: بیارزش شمردن وب به عنوان یک کانال استراتژیک
هنوز هم تعداد زیادی از تیمهای مدیریتی به وبسایت به چشم یه بروشور تبلیغاتی نگاه میکنن. چیزی که مدیر ارشد بازاریابی (CMO) مالکش هست و تیم IT ازش نگهداری میکنه.
اما همونطور که در مقالهی «پر کردن شکاف عملکرد دیجیتال» گفتم، وبسایت امروز یک موتور درآمدزایی استراتژیک، یک کانال پشتیبانی و یک پلتفرم اعتمادسازیه. وبسایت درِ ورودی دیجیتال شماست و تنها کانالیه که کنترل کاملش دست خودتونه.
وقتی رهبری سازمان اینطور به وبسایت نگاه نکنه، عملکرد آسیب میبینه. سرمایهگذاریها تکهتکه و جسته و گریخته میشن. اولویتها واکنشی هستن و استعدادها هم سازمان رو ترک میکنن چون مدام باید از بدیهیات دفاع کنن.
یک مثال واقعی: وقتی هر ۵ مانع با هم برخورد میکنن
در Hreflang Builder، من با یک شرکت بزرگ تولیدکننده کالاهای تندمصرف (CPG) کار میکردم که با یک مشکل کنیبالیزیشن (همنوعخواری) ۲۵ میلیون دلاری در ماه بین بازارهای مختلف و در بیش از دهها برند خودش مواجه بود. مقصر اصلی؟ پیادهسازی ضعیف تگهای hreflang. به دلیل تفاوت در سیستمهای مدیریت محتوا و ساختارهای وب، سایتمپهای XML hreflang تنها گزینه برای اونها بود.
اونها قبلاً تلاش کرده بودن این مشکل کنیبالیزیشن رو حل کنن، اما ساختار غیرمتمرکز سازمان این کار رو تقریباً غیرممکن کرده بود. تیمهای توسعه منطقهای، مجموعهای چهلتکه از آژانسهای دیجیتال و مالکیت جزیرهای بازارها به این معنی بود که هیچکس کنترل کاملی روی کل فرایند نداشت.
فرایند داخلی یک کابوس بود: بیش از ۶۰ روز طول میکشید تا یک تغییر ساده در سایتمپ XML اعمال بشه و آدرسهای جایگزین hreflang به صورت دستی در فایلهای اکسل نگهداری میشدن. یکسوم URLها نامعتبر بودن. بازارها از صفحات جدید مطلع نمیشدن و بهروزرسانیها نیاز به ثبت تیکت پشتیبانی در صف طولانی کارهای تیم IT داشت.
بیایید این نقاط رو به هم وصل کنیم:
- سیلوها (مانع اول): هر منطقه راهحل خودش رو میخواست، با اینکه این یک نیاز جهانی بود. هیچ نهاد واحدی مالکیت این مشکل رو بر عهده نمیگرفت.
- عدم همسویی KPI (مانع دوم): با وجود کنیبالیزیشن قابل اندازهگیری، اصلاحات سئو در اولویت قرار نمیگرفت، چون با KPIهای کوتاهمدت همخوانی نداشت.
- جنگ قدرت سیاسی (مانع سوم): تیم IT نه میخواست لایسنس یک راهحل خارجی رو بخره و نه مسئولیت ساخت یک راهحل داخلی رو به عهده میگرفت. تیم سئوی جهانی یک راهحل تجاری میخواست. تیمهای محلی هم اصرار داشتن که کنترل محلی داشته باشن یا آژانس خودشون این کار رو مدیریت کنه.
- مقاومت در برابر تغییر (مانع چهارم): کسانی که فرایند دستی با اکسل رو مدیریت میکردن، در برابر تغییر مقاومت میکردن و با وجود شواهد بسیار مبنی بر ناکارآمدی این روش، استدلالشون این بود که «همین هم به اندازه کافی خوب کار میکنه».
- بیارزش شمردن وب (مانع پنجم): حتی با وجود ضرر ماهانه ۲۵ میلیون دلاری، هیچ دستور اجرایی یا بودجهای برای حل این مشکل وجود نداشت. مدیریت این رو مشکل گوگل میدونست، نه یک مشکل کسبوکاری.
همه به وجود کنیبالیزیشن اعتراف میکردن. همه بهطور غریزی میدونستن که هزینه راهحل خارجی کمتر از ضررهاست. اما هیچکس نمیخواست کنترل رو به یک راهحل متمرکز واگذار کنه. این اتفاقی هست که وقتی هیچکس مالک تصویر کامل نیست، میفته.
چرا این موضوع مهمه: این موانع روی هم جمع میشن
هر کدوم از این موانع به تنهایی خطرناک هستن. اما وقتی با هم ترکیب بشن، یک قاتل خاموش برای سئوی سازمانی شکل میگیره:
- تیم سئو اختیار لازم رو نداره.
- تیمهای دیگه انگیزه لازم رو ندارن.
- تصمیمگیریها کند و سیاسی هستن.
- اجرا در یک فرایند قدیمی و سنتی گیر کرده.
- و به وب به عنوان یک کانال استراتژیک نگاه نمیشه.
در عصر جستجوی مبتنی بر هوش مصنوعی، این نقصهای سازمانی دیگه فقط سرعتگیر نیستن؛ بلکه به معضلات ساختاری تبدیل شدن. نمای کلی هوش مصنوعی (AI Overviews) و موتورهای تولیدگر به سایتهایی پاداش میدن که سریع بهروز میشن، ساختار کاملاً مشخصی دارن و پیامشون یکپارچه هست. وقتی سئو به خاطر تأخیرهای بوروکراتیک، اولویتهای ناهماهنگ یا فرایندهای قدیمی دچار مشکل میشه، شما نه تنها رتبههاتون رو از دست میدید، بلکه ممکنه به طور کامل از نتایج جستجو محو بشید.
امروزه، اثربخشی وب به هماهنگی لحظهای بین محتوا، داده، فناوری و عملکرد نیاز داره. این هماهنگی ممکن نیست وقتی تصمیمها در سیلوها گیر کرده باشن و با سئو مثل یک تیکت پشتیبانی واکنشی برخورد بشه.
و این همون تغییریه که هیچکس در موردش صحبت نمیکنه: ارزش سئو فقط در رتبهبندی نیست، بلکه در *ساختار دادهها، قابلیت کشف شدن و خدمترسانی به سفر مشتریه*. جستجوی تولیدگر (Generative Search) پاسخها رو مستقیماً به کاربر نشون میده. اگه محتوای شما به هم پیوسته، ساختارمند و قابل استفاده برای موتورهای جستجو نباشه یا نتونه به سوالات اساسی پاسخ بده، نادیده گرفته میشه.
حتی جستجوی داخلی سایت، که تحت تأثیر نتایج هوش مصنوعی نیست، اغلب نادیده گرفته میشه. ما به مشتریان زیادی کمک کردیم تا با بهینهسازی دادههای جستجوی داخلی، میلیونها دلار ارزش خلق کنن؛ چون این دادهها واضحترین سیگنال از چیزیه که کاربران میخوان اما نمیتونن پیدا کنن.
در این دنیای جدید، برخورد با سئو به عنوان مجموعهای از اصلاحات فنی پراکنده، یک قصور سازمانیه. وقتشه که با سئو مثل زیرساخت اصلی دیده شدن در فضای دیجیتال رفتار کنیم؛ چون واقعاً همینطوره.
یک مسیر بهتر رو به جلو
حل این مشکل به کارهای قهرمانانه نیاز نداره، به رهبری نیاز داره.
مدیران اجرایی باید:
- یک مالک پاسخگو برای عملکرد وب تعیین کنن.
- KPIها رو بین تیمهای محتوا، توسعه و بازاریابی هماهنگ کنن.
- برای سئو به عنوان یک زیرساخت بودجه اختصاص بدن، نه فقط یک کانال.
- گلوگاههای ساختاری رو حذف کنن و نگاهشون به سئو رو به عنوان یک استراتژی تغییر بدن.
- مدیریت رو بر اساس نتایج انجام بدن، نه فقط خروجیها.
این یک تغییر در طرز فکر و همچنین یک تغییر سازمانیه. سازمانها باید از بهینهسازی صرف صفحات، به سمت بازطراحی سیستمهای سازمانیای حرکت کنن که عملکرد رو ممکن میسازن.
چون مشکل اصلی در دنیای جستجو، الگوریتمها نیستن، چارت سازمانیه.
و این مشکلیه که میشه حلش کرد.

پاسخی بگذارید